Best worng

Chapter:1
Part:33
•ویو بورام•
جولیا:خونه که رفتیم دیدم صورتش کبوده!!! خودزنی کرده بود که مثلا من زدمشو رفتم فرداش کلا فرار کردم رفتم واسه خودم خونه بگیرم که گیر پلیسا افتادم چون مامانم فوت کرده بودو برای بابامم مهم نبودم بردنم بهزیستی 18سالم که شد پامو از اونجا گذاشتم بیرون ولی نمیدونستم کجا برم ی مردی اومد سمتم و ی برگه بهم داد گفت ساعت 5 اونجا باشم رفتم و با جونگکوک اشنا شدم از اون به بعد شدم کسی که از همه چیش خبر داره!
بورام:واقعا متاسفم...جولیا میتونم راجبع یچیزی باهات صحبت کنم؟.....
جولیا:اره میتونی بهم اعتماد کنی
بورام:جعبه مشکی ای که داخل اتاق جونگکوکه اون چی توشه
جولیا:اون جعبه رو باز کردی؟؟
بورام:ا..ره
جولیا:فهمیده؟
بورام:اره
جولیا:وای بورام...ریدی عزیزم
بورام:خب بگو برای چیه
جولیا:اون توی اون جعبه عکس کسایی که دوست داره رو میذاره و اگر بفهمه کسی اونارو دیده بدجور قاطی میکنه.
پس صبح فهمیده بود که اونجوری شد
بورام:خب چیه فقط عکس من بود که
جولیا:پس همشو ندیدی!
بورام:میشه مثل ادم توضیح بدی دارم سکته میکنم
جولیا:اون ی دوست دختر داشت به اسم ماریا(بچه ها ی اشتباهی شده من اسم دوست دختر قبلی جونگکوک رو گذاشتم رو همین جولیاعه اون دوست دخترشو ماریا در نظر بگیرید) اولین کسی که باهاش تو رابطه بوده...کای اونو میکشه بخاطر اینکه میخواست از جونگکوک انتقام بگیره و جونگکوک بعد ماریا بعد داغون میشه چند سال بعدش میفهمه ماریا با کای تو رابطه بوده و از همه دخترا متنفر میشه و از طریق همین به تو میرسه
بورام:یع... یعنی هنوزم دوستش داره!!!
جولیا:اونو نمیدونم ولی اگه از ی ور دیگه نگاه کنیم.. اره هنوزم دوستش داره
بورام:پس چرا منو نگه داشته چرا ازم خواستگاری کرد هان که به کای برسه؟
جولیا:نمیدونم بورام اروم باش هنوز که چیزی نمیدونیم
با صدای در کاترین درو باز کرد که جونگکوک داخل چارچوب نمایان شد اشکامو پاک کردمو بدون هیچ اهمیتی روبه رومو نگاه کردم
کوک:جولیا...اینجا چیکار میکنی
بورام:اومده بود منو ببینه مشکلیه؟
جولیا:اره بخاطر بورام اومدم الان میرم
کوک:اجباری نیست میخوای بمون بورامم تنهاست
جولیا:باشه ممنون
جونگکوک اومد نشست روبه روم دقیقا جایی که داشتم نگاه میکردم
کوک:اماده نشدی که!
بورام:بهت که گفتم من جایی نمیام
بازم اون نگاهاش شروع شد تلفن جولیا زنک زد که جیمین بود
جولیا:من باید برم میبینمت بورام
بورام:خدافظ
جولیا رفت و من موندمو جونگکوک
کوک:منتظرتم زود باش
بورام:همیشه باید برای دیگران تصمیم بگیری؟
کوک:اره مخصوصا اگه اون تو باشه
بورام:هرکاری دوست داری بکن من امروز حالشو ندارم جونگکوک
خواستم پاشم برم که بدجور خشکم زد
کوک:سر اون جعبه حالشو نداری؟
نشستم سر جام
بورام:کی اهمیت میده
کوک:تو..تو اهمیت میدی بورام
بورام:برام مهم نیست میتونستی خودت بگی تا وقتی من بفهمم
کوک:الان میگم
بورام:فایده نداره
کوک:یعنی میخوای کل امروزو باهام قهر باشی؟
بورام:هم کل امروز هم کل وقتایی که میبینمت
دیدگاه ها (۲۲)

Best worng

Best worng

Best worng

Best worng

فیک نویس ( پارت ۲۰ )مایل با پارت بعدی؟؟؟دالیا: به تو هیچ ربط...

معذرت دیر شد مامانم کارم داشت

فیک نویس ( پارت ۱۲ )مایل به پارت بعدی؟؟؟جولیا: اومدم تو........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط